کد مطلب:141587 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

عذیب الهجانات
این محل در وادی «بنی تمیم» قرار داشته است. امام علیه السلام روز دوشنبه، بیست و هشتم ذی حجه در آنجا فرود آمد. [1] چهار نفر از اهالی كوفه به نام های «عمر بن خالد صیداوی»، «سعد» غلام او، «مجمع بن عبدالله مذحجی» و «نافع بن هلال»، [2] و راهنمای


راه آنها «طرماح بن عدی طائی» به امام علیه السلام ملحق شدند، و ابیاتی در مدح امام خواندند.

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام فرمود: «آری، به خدا سوگند من امیدوارم كه آن چه خداوند بر ما مقرر فرموده خیر باشد، خواه كشته شدن، یا پیروزی ما باشد». [3] .

پس از آن امام از رأی و نظر مردم (كوفه) پرسیدند. این چند نفر در پاسخ گفتند: «در بین اشراف، رشوه های بزرگ رد و بدل می شود و دل های سایر مردم با شماست و شمشیرشان علیه شماست». [4] سپس به امام از شهادت «قیس بن مسهر صیدوای» خبر دادند. امام این آیه را تلاوت فرمودند: «(منهم من قضی نحبه و منهم من ینظر و ما بدلوا تبدیلا)؛ [5] عده ای جان باخته و گروهی در حال انتظار هستند در حالی كه از پیمان و عهد خویش و آن چه پیش تر بر آن بوده اند بازنمی گردند». [6] سپس فرمودند: «پروردگارا، برای ما و آنها بهشت را قرار ده، و ما و آنها را در محل استقرار لطف و رحمتت جمع فرما و در آنجا ثوابی كه مورد رغبت توست ذخیره فرما». [7] .

طرماح به امام گفت: «قبل از خروج از كوفه مردم را دیدم كه در پشت دروازه شهر ازدحام كرده بودند، از علت آن سؤال كردم. گفته شد اینها شورش و تظاهرات كرده اند تا به سوی حسین بروند. پس تو را به خدا سوگند كه به سوی آنها نروید كه من كسی را با شما نمی بینم، و اگر همین افرادی كه در گرد تواند بجنگند، كافی است. [8] ولیكن شما با ما همراه شوید تا به كوه های ما كه «اجا» نامیده می شود برویم.... به و خدا قسم، ده روز بیشتر بر شما


نمی گذرد تا این كه از قبیله «طی» مردانی سواره و پیاده بر شما بیاوریم، من خود ضامنم بیست هزار طائی را گرد شما فراهم آورم تا همگی با شمشیرهاشان برای شما بجنگند.

البته تا هنگامی كه وضع بر شما روشن شود هر چه بخواهید می توانید انجام دهید». امام برای او و قومش از خداوند طلب خیر كرده و فرمود: «بین ما و قوم (اهل كوفه) پیمان و عهدی است كه قدرت انصراف از آن را نخواهیم داشت، تا این كه كار ما و آنها به پایان رسد». [9] .

«طرماح» از امام اجازه گرفت تا مقداری غذا كه از شهری به شهر دیگر به امانت می برد، به سرعت به اهلش برگرداند، و برای یاری امام بازگردد. امام او را اجازه فرمود. او با همراهان خود حركت كرد. امانتها را به صاحبانشان رسانید و با شتاب به «عذیب الهجانات» آمد. هنگامی كه به آنجا رسید خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید. از این خبر غمگین و ناراحت شد و بار دیگر به سوی خویشانش بازگشت. [10] .


[1] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 185.

[2] درباره «نافع بن هلال»، «مجمع» و «عمرو» كه از ياران حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام بوده اند، در فصل شهداء به تفضيل سخن خواهيم گفت.

[3] فقال عليه السلام: «اما والله اني لارجوا ان يكون خيرا، ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا».

[4] «ان الاشراف عظمت رشوتهم و قلوب ساير الناس معك و السيوف عليك».

[5] احزاب، آيه 23.

[6] ترجمه آيه برگرفته از نظر مبارك علامه طباطبايي رحمه الله است؛ الميزان في التفسير القرآن، ج 16، ص 290.

[7] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 405. «اللهم اجعل لنا و لهم الجنة و اجمع بيننا و بينهم في مستقر من رحمتك و رغائب مذخور ثوابك».

[8] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 406 «والله اني لا نظر فما اري معك احدا و لو لم يقاتلك الا هولاء الذين اراهم ملازميك لكان كفي بهم».

[9] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 406. قال عليه السلام: «ان بيننا و بين هولاء القوم قول لسنا نقدر معه علي الانصراف و لا ندري علام تنصرف بنا و بهم الامور في عاقبة.».

[10] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 406.